English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
keep the ball rolling <idiom> U اجازه فعالیت دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
cerebrate U فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
to allow U اجازه دادن
lincense or cence U اجازه دادن
permit U اجازه دادن
permits U اجازه دادن
permitting U اجازه دادن
take in <idiom> U اجازه دادن
suffer U اجازه دادن
grant U اجازه دادن
allowances U اجازه دادن
allowance U اجازه دادن
grants U اجازه دادن
let U اجازه دادن
lets U اجازه دادن
letting U اجازه دادن
granted U اجازه دادن
suffers U اجازه دادن
suffered U اجازه دادن
authorises U اجازه دادن
allow U اجازه دادن
authorising U اجازه دادن
authorizing U اجازه دادن
to admit of U اجازه دادن
have it <idiom> U اجازه دادن
authorize U اجازه دادن
go through <idiom> U اجازه دادن
authorizes U اجازه دادن
grant U اجازه دادن
let someone through U اجازه ورود دادن
entered U اجازه دخول دادن
keep someone on <idiom> U اجازه همکاری دادن
enters U اجازه دخول دادن
licence U اجازه رفتن دادن
let in U اجازه دخول دادن
licensing U اجازه رفتن دادن
license U اجازه رفتن دادن
authorization U اختیاردادن اجازه دادن
allow U اجازه دادن ستودن
let by U اجازه رد شدن دادن
to permit oneself U بخود اجازه دادن
allowing U اجازه دادن ستودن
allows U اجازه دادن ستودن
authorisations U اختیاردادن اجازه دادن
give out <idiom> U اجازه فرار دادن
licenses U اجازه رفتن دادن
thole U گذاردن اجازه دادن
enter U اجازه دخول دادن
keep the home fires burning <idiom> U اجازه ادامه دادن
to let in U اجازه دخول دادن
licences U اجازه رفتن دادن
to permit somebody something U به کسی اجازه چیزی را دادن
give oneself up to <idiom> U اجازه خوشی را به کسی دادن
lincense U اجازه یا پروانه یا امتیاز دادن به
let out U اجازه بیرون امدن دادن
to give a U اجازه حضوردادن گوش دادن
to license a play U اجازه نمایش داستانی را دادن
to license a book U اجازه چاپ کتابی را دادن
take on <idiom> U استخدام کردن،اجازه دادن
to let it get to that point U اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
to empower somebody to participate U به کسی اجازه شرکت کردن دادن
authorizes U اجازه دادن برای انجام کاری
to let out U اجازه برون امدن دادن اشکارساختن
give free rein to <idiom> U اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
franks U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
authorises U اجازه دادن برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن برای انجام کاری
authorising U اجازه دادن برای انجام کاری
frank U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franked U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franker U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frankest U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franking U اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
authorizing U اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorising U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorises U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
graceful degradation U اجازه دادن به بخشهایی از سیستم برای کار کردن پس از خرابی یک بخش
flowchart U صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
flow diagram U صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
finder U واسط کاربر گرافیکی به Macintosh اجازه دادن به کابر به مشاهده فایل ها و شروع برنامههای کاربردی با استفاده از Mouse
conferencing U اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
electronic cottage U مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
flat U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest U برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
exquatur U اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
clearance U اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation U رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
c U استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
prior admission U اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
acting U فعالیت
stirs U فعالیت
function U فعالیت
functioned U فعالیت
functions U فعالیت
activity U فعالیت
activities U فعالیت
activation U فعالیت
activeness U فعالیت
exercised U فعالیت
exercises U فعالیت
exercise U فعالیت
actuality U فعالیت
stirred U فعالیت
stirrings U فعالیت
stir U فعالیت
activity wheel U گردونه فعالیت
ventured U فعالیت اقتصادی
venturing U فعالیت اقتصادی
ventures U فعالیت اقتصادی
activity of soil U فعالیت خاک
activity time U زمان هر فعالیت
activity ratio U نسبت فعالیت
venture U فعالیت اقتصادی
activity rate U نرخ فعالیت
activity quotient U بهر فعالیت
activation U به فعالیت دراوردن
events U عمل یا فعالیت
inactivity U عدم فعالیت
critical activity U فعالیت بحرانی
cerebration U فعالیت مغزی
business activity U فعالیت بازرگانی
event U عمل یا فعالیت
somatotonic U فعالیت گرا
somatotonia U فعالیت گرایی
auxiliary activity U فعالیت فرعی
publicity drive U فعالیت تبلیغاتی
inaction U بدون فعالیت
advertising campaign U فعالیت تبلیغاتی
hey day U روز پر فعالیت
reactivation U فعالیت مجدد
politicking U فعالیت سیاسی
on stream U درحال فعالیت
off year U سال کم فعالیت
activated U به فعالیت پرداختن
activity cycle U چرخه فعالیت
low activity U فعالیت پایین
turn over U عایدی فعالیت
activate U به فعالیت پرداختن
activity coefficient U ضریب فعالیت
activity analysis U تحلیل فعالیت
random activity U فعالیت تصادفی
activates U به فعالیت پرداختن
operant U فعالیت کننده
activity light U چراغ فعالیت
operating level U سطح فعالیت
operational environment U محیط فعالیت
activity chart U نمودار فعالیت
activity drive U سائق فعالیت
activating U به فعالیت پرداختن
optical activity U فعالیت نوری
sphere U مرتبه حدود فعالیت
spheres U مرتبه حدود فعالیت
in the swim <idiom> U درکاری فعالیت داشتن
forms U سابقه فعالیت اسب
file activity ratio U نسبت فعالیت پرونده
gross motor activity U فعالیت حرکت عمده
muzzling U مانع فعالیت شدن
form U سابقه فعالیت اسب
deactivating group U گروه کم کننده فعالیت
efficiency U فعالیت مفید بازده
class ii activity U فعالیت امادی طبقه 2
class i activity U فعالیت امادی طبقه 1
business cycle U دور فعالیت بازرگانی
byway U کار یا فعالیت جنبی
slump U کاهش فعالیت رکود
slumped U کاهش فعالیت رکود
muzzles U مانع فعالیت شدن
orbits U دور حدود فعالیت
orbited U دور حدود فعالیت
orbit U دور حدود فعالیت
activity sampling U نمونه گیری از فعالیت
formed U سابقه فعالیت اسب
background U فعالیت ارتباط دادهای
backgrounds U فعالیت ارتباط دادهای
muzzle U مانع فعالیت شدن
muzzled U مانع فعالیت شدن
seismism U فعالیت لزرشی وارتعاشی
self activity U فعالیت خود بخود
slumping U کاهش فعالیت رکود
byways U کار یا فعالیت جنبی
slumps U کاهش فعالیت رکود
activity group therapy U درمان با فعالیت گروهی
trade cycle U دوره فعالیت تجاری
electioneer U فعالیت انتخاباتی کردن
pickup U تجدید فعالیت چیدن
early start U زودترین زمان شروع یک فعالیت
activity designator U شاخص فعالیت یکان یا قسمت
force activity designator U شماره ترتیب فعالیت یکان
early finish U زودترین زمان ختم یک فعالیت
hyperactive U دارای فعالیت بیش ازاندازه
latest finish time U دیرترین زمان ختم یک فعالیت
gastrovascular U دارای فعالیت درمعده ورگها
activating effect of functional group U گروه زیاد کننده فعالیت
activation U کنش ور سازی ایجاد فعالیت
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com